‏نمایش پست‌ها با برچسب جنبش سبز. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب جنبش سبز. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰/۰۸/۰۸

محضر مبارک جناب آقای استاد رضا پهلوی

با سلام و عرض ادب و احترام حضور شما سرور گرامی،

همانطور که می‌بینید جنابعالی را با عنوان «شاهزاده» خطاب نکردم. چه از نظر من، به‌کاربردن عناوینی مانند «شاه»، «شاهزاده»، «ارباب»، «مالک» و ...، هم دون شأن هر بشری است و به نوعی توهین به اساس شخصیت وی تلقی می‌شود، و هم با توجه به اصل آزاد آفریده شدن مخلوقات، به هیچ وجه قابل قبول نمی‌باشد. لذا از آنجایی که شما را شخص تحصیل‌کرده و باسوادی می‌شناسم و از طرفی مختصر آشنایی با شخصیت حضرتعالی دارم، بهتر دیدم تا لفظ «استاد» را برای شما برگزینم که هم به نوعی نشان‌دهنده‌ی رتبه‌ی اجتماعی و علمی شما باشد و هم ارادت خود را به عقاید روشنفکرانه‌ی شما رسانده باشم.

تا جایی که حقیر به نظرات شما آشنایی دارم، آنگونه که بارها در مطالب و مناسبت‌های مختلف اعلام فرموده‌اید، شما حکومت آینده‌ی سیاسی ایران را «پادشاهی مشروطه» می‌پسندید. علی‌رغم اینکه این موضوع را به عنوان نظر شخصی خود به عنوان یک ایرانی بیان داشته‌اید و ایمان دارم که به رأی هموطنان خود احترام گذاشته و به روح دموکراسی اعتقاد دارید، اما ایرادی چند بر این عقیده‌ی شما دارم. شما در جایی بیان فرموده‌اید که شخص شما، وارث قانونی و رسمی تاج و تخت پادشاهی از پدر خود می‌باشید و حال که از کرسی سلطنت به دور افتاده‌اید، مقام شما پابرجا و حق حکومت بر سرنوشت مردم این مرز و بوم را برای خود محفوظ می‌دانید. جناب آقای رضا پهلوی؛ کدام قانون جهانی، کدام عرف اجتماعی، کدام منطق و کدام دانشی می‌پذیرد که یک انسان به خودی انسان بودن خود بر سایر انسان‌ها حکمرانی کند؟ به من بگویید که یک شاه، چگونه «شاه» می‌شود؟ چه کسی جز خود او این مقام را به وی اعطا می‌کند؟ آیا جز این است که شخصی، به حکم زور، رقبا را کنار زده و پس از جلوس بر تخت سلطنت، با توسل به اهرم‌هایی، منصب خود را حفظ می‌نماید؟

اگر اینطور نیست و تنفیذ عنوان شاهی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی مردم صورت می‌پذیرد، چرا به جای نام شاه از عنوان «رئیس جمهور» استفاده نکنیم و هر از گاهی وی را به صورت رسمی به محک رأی مردم نگذاریم؟ اینگونه به جای اینکه مردم را برده و مایملک شخص «شاه» فرض کنیم، آنان را حاکمان اصلی جامعه و تصمیم‌گیرندگان اصلی سرنوشت کشور خود قلمداد کرده‌ایم. همچنین فرد حاکم بر مملکت را از روحیه‌ی تکبر و خودستایی منزه می‌نماییم.

گرچه عنوان «شاه» تنها زمانی کاربرد پیدا می‌کند که شخصی، به جبر بر سایر مردمان حکومت نموده و سخن وی «فصل‌الخطاب» تلقی شود. آیا حاضرید آینده‌ی سیاسی کشور خود را دوباره دستخوش خطر بروز دیکتاتوری کنید؟ آیا روال اصلی جمهوری اسلامی نیز بر این اساس نبود که «ولی فقیه» با رأی غیرمستقیم مردم انتخاب شود؟ آیا فرصت‌طلبان موفق به استفاده از این اصول نشدند تا دیکتاتوری ولی فقیه را بنیان بگذارند؟ شما حاضرید صرفاً برای حفظ یک عنوان «شاه»، خطر دیکتاتوری را دوباره به جان این مردم بخرید؟ آیا نباید قانون اساسی آینده‌ی ایران به گونه‌ای تدوین شود که عاری از هرگونه ریسک بوده و زمینه‌ی بروز دیکتاتوری را به هیچ شکلی فراهم ننماید؟ یقیناً ذکر مسئله‌ی «پادشاهی»، چه به عنوان یک سمت تصمیم‌گیرنده و چه به عنوان یک سمت سوری و نمایشی، زمینه‌ساز بروز مجدد دیکتاتوری در کشور خواهد شد.

من فرض را بر این گذاشته‌ام که شخص شما، انسان فرهیخته، باهوش و روشن‌فکری هستید. اما چطور می‌توان مطمئن بود که وارث میراث پادشاهی شما نیز اینگونه باشد؟ اصلاً از دید شما، به ارث رسیدن مسئله‌ی حکومت کردن بر مردم، چطور با اصول اولیه‌ی بشری سازگار است؟ به عقیده‌ی من، حق حکومت بر مردم، تنها از آن خداست و در مواردی به طور مستقیم توسط خداوند به یک شخص تفویض می‌شود. در غیر اینصورت هیچ فردی، با هر مقام و منزلت و رتبه‌ی اجتماعی، به خودی خود حق حکومت بر مردم را نخواهد داشت. در چنین شرایطی، مردم خود حاکم خود هستند و این حکومت را از طریق انتخاب نماینده‌ی خود اعمال می‌کنند. این اساس دموکراسی است.

دوست و هموطن عزیزم، جناب آقای رضا پهلوی؛

اگر ترجیح می‌دهید که به جای حکومت کردن جابرانه بر جسم مردم، به دموکرات‌ترین شکل ممکن و به انتخاب خود ملت، حاکم قلب و روح آنها شوید، من راه درست را به شما نشان می‌دهم. در غیاب رهبران اصلی جنبش مردمی سبز، از نظر من شما بهترین گزینه برای رهبری این جنبش هستید. چرا که علاوه بر شهرت عمومی، از دانش و هوش بالایی نیز برخوردار هستید. اما متأسفانه، به دلیل اصرار بر پیگیری منش پدران خود، از پایگاه مردمی مطلوبی برخوردار نیستید.

ترس من از آن است که پس از پرداختن هزینه‌های فراوان که به هیچ شکلی قابل جبران نیستند، دوباره گرفتار دیکتاتوری شویم. و مطمئن هستم که کم نیستند کسانی که با من هم‌عقیده‌اند و تنها دلیل مخالفت با شما را، پرهیز از افتادن مجدد سایه‌ی شوم دیکتاتوری بر کشور می‌دانند. من متولد دهه‌ی شصت هستم. از زمانی که به یاد می‌آورم، صحنه‌ی سیاسی، اقتصادی و اعتقادی کشورم، همواره دستخوش بحران بوده است و نتیجه‌ی مستقیم این بحران‌ها، در زندگی روزمره‌ی هر ایرانی مشهود بوده است. من تا کنون هزینه‌ی زیادی را پرداخته‌ام و به هیچ وجه مایل نیستم که کودک یک ساله‌ام نیز همین هزینه‌ها را دوباره بپردازد.

هموطن عزیزم، در یک دادگاه بین‌المللی ، رسماً سوگند یاد کنید که در آینده‌ی سیاسی ایران، چه پادشاهی و چه جمهوری، هیچ منسبی، رسمی یا غیر رسمی را نخواهید پذیرفت. حتی نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری یا مجلس هم نخواهید شد.

اگر حاضرید در قبال بدهی خود به این مردم، این هزینه را بپردازید، یقیناً هموطنانتان دست دوستی به سوی شما دراز خواهند نمود. آنگاه که شما در منازل مجلل خود در بهترین نقاط جهان، در کنار خانواده و دوستانتان، به مدد ثروتی که منشأ روشنی ندارد، از بهترین طعام و شراب بهره می‌بردید، ما ایرانیان هر روز به دلیل به تاراج رفتن ثروت‌های ملی و بی‌خردی، نادانی، وطن‌فروشی و خودکامگی حاکمانمان، با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کردیم. پس اکنون نوبت شماست که سهم خود را از این هزینه‌ها بپردازید. شاید اطرافیانتان، به دلیل منافع شخصی خودشان، شما را از پای نهادن در این مسیر بر حذر داشته و شما را از تغییر جایگاه خود منصرف کنند. اما تصمیم‌گیرنده شما هستید که میان منصب مجازی در غربت و در میان نزدیکانتان و یا منصب حقیقی در وطن و در قلب هموطنانتان کدام یک را انتخاب خواهید نمود.

اگر پیشنهاد بنده‌ی حقیر با منطق جنابعالی سازگار است، بسم الله...!

با ارادت فراوان،
مسعود قیصری منوچهری، ۸/۸/۱۳۹۰

۱۳۹۰/۰۳/۰۷

ما منتظریم تا سحرگه گردد...

ما منتظریم تا سحرگه گردد
          دیوان به در و خلق مسلح گردد
ما می‌دانیم و تیغ و حلقوم شما
          یک مو ز سر موسوی گر کم گردد

۱۳۹۰/۰۲/۲۸

آقای خاتمی، برایت متأسفم!

برایت متأسفم که دم از سازش و عفو دوجانبه می‌زنی. مگر نمی‌بینی که ما هر روز در حال تظاهرات و مبارزه با حکومت هستیم؟ مگر نمی‌بینی که هر روز عده‌ای از ما کشته و دستگیر می‌شوند و ما هر روز عزممان راسختر می‌شود؟ مگر نمی‌بینی که اخبار مهندسی‌شده مربوط به شکنجه‌ی زندانیان سیاسی تأثیری بر شجاعت و دلاوری ما در مبارزه با ظلم ندارد و با شنیدن آنها خونمان به جوش می‌آید و به خیابان‌ها می‌ریزیم تا زندانیان را از بند برهانیم؟

مگر نمی‌بینی که جایگاه ظلم و ظالم هر روز سست‌تر می‌شود و حکومت خودکامه و ستمکار را، هر روز به سقوط نزدیک‌تر می‌کنیم؟ مگر نمی‌بینی که سربلندانه به جهانیان نگاه می‌کنیم و به اینکه ثابت کرده‌ایم که همان کوروشیان هستیم بر خود می‌بالیم؟

به حق که تو نواده‌ی همان جد بزرگوارت حضرت امام حسن(ع) هستی که دم از صلح و سازش با معاویه می‌زنی! آن حضرت البته لشگریان ضعیف‌النفس و بزدلی داشت که هرگز نمی‌توانست برای مبارزه با ظلم و ستم بر آنها تکیه کند. اما ما چه؟ ما لشگریان امام حسن هستیم یا هفتاد و دو یار امام حسین؟ مگر نمی‌بینی که نواده‌ی امام حسین(ع) از پشت آن دیوار آهنین فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر داده و ما در «لبیک» گفتن به وی سر از پا نمی‌شناسیم؟ آیا میان ما ۷۲ یار صدیق برای میرحسین یافت نمی‌شود تا بر علیه یزید قیام کنند و رهبر خویش را از بند برهانند؟ آیا نمی‌بینی که همواره گوش به فرمان «شورای هماهنگی» جنبش سبز هستیم که با ذکاوت میرحسین در واپسین روزهای آزادی‌اش به ما معرفی شد و اینگونه القا نمود که رهبری این شورا در حکم رهبری من است؟ آیا دیده‌ای که زبان به تمسخر این شورا بگشاییم و نادانسته یا دانسته به حرکت ملی خود ضربه وارد کنیم؟

چگونه جرأت می‌کنی که دم از سازش بزنی، در حالیکه خون نداها و سهراب‌ها بر زمین خشکیده است و ما صورت خود را با شرمساری از آنان می‌پوشانیم و به انتظار شنیدن جدیدترین اخبار شکنجه‌ها و اعدام‌ها می‌نشینیم؟

ما در خانه‌هایمان نشسته‌ایم، فریاد زندانیان و اعدامیان را می‌شنویم، صدای ناله‌ی مادران داغداری را که مدتی است با ناامیدی به کنج عزلت خزیده‌اند می‌شنویم، عزیزان دل و رهبرانمان را در منزلشان زندانی کرده‌اند و ما به شمردن روزهای گذشته از حبسشان اکتفا می‌کنیم، تصاویر شهدا را می‌بینیم، اخبار شکنجه‌ها را می‌شنویم، احکام اعدام را می‌خوانیم و ... هنوز در خانه‌هایمان نشسته‌ایم و بر تو که با داشتن یارانی چون ما، دم از صلح و سازش می‌زنی خرده می‌گیریم.

وای بر ما اگر میرحسین و شیخ‌مهدی و همسرانشان دیگر رنگ آسمان را نبینند... وای بر ما اگر رهبرانمان به ناچار تن به صلح و سازش بدهند...

وای بر ما اگر خامنه‌ای به مرگ طبیعی بمیرد...

۱۳۸۸/۰۸/۰۵

تقدیم به جنبش سبز

تقديم به جنبش سبز كه از خردادماه آغاز شد و تا آبان‌ماه همچنان دوام دارد:
بس شاخ که بشکفد به «خرداد» / میوه‌اش نخورند جز به «آبان»

«خاقاني»

۱۳۸۸/۰۵/۰۴

نکته مهمی که در مبارزات مدنیمان از یاد برده ایم

و آن دعاست. ما می دانیم که جنبش سبزمان بر حق بوده و برای مبارزه با ظلم و ستم، فریبکاری و دروغگویی، خرافه پرستی و ... بوجود آمده است. بنابراین ما در حال عمل به فرامین همه ادیان الهی بوده و برای مسلمانان این حرکت به منزله جهاد در راه خداست. پس دور نیست که بگوییم مهمترین حامی ما خداوند است. گذشته از قدرتمندان و سیاستمدارانی که با تلاش خود، قصد در بهبود و پیروزی این جنبش دارند، بهترین، قدرتمندترین و سیاستمدارترین یاری رسان و دلسوز ما خود خداست که تاکنون آشکارا و نهان به ما یاری رسانده است. با کمی توجه به اتفاقات عجیب و نادری که در این مدت رخ داد متوجه قدرتنمایی خداوند و درک حمایت وی از ما خواهیم شد. حال الله، یهوه، پدر، اهورا مزدا یا هر نام دیگری که به او نسبت دهیم. پس بیاییم با دعا کردن برای پیروزی جنبش سبز ایران، قدرت بیکران خداوند را به قوای ناچیز خود بیافزاییم، باشد که درهای رحمت الهی به سوی ما گشوده شده و به مصداق آیه شریفه «الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» ما را از این تاریکی دوزخی به روشنایی و ستمگران و طاغوتان زمان را از اوج قدرت، به اوج ذلت و تاریکی فرو برد. آمین.

من مسلمانم، پس توصیه ای به مسلمانان دارم: نمازخوان ها پس از اقامه نماز و در قنوت، برای پیروزی جنبش دعا کنند. کسانی که در این ماه مبارک توفیق روزه گرفتن دارند قبل از افطار و پس از دعا و درود بر پیغمبر و اهل بیت او با ذکر صلوات، برای پیروزی حق بر باطل دعا کنند. دعا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) و پس از آن دعا برای رهبرانمان و مردم فراموش نشود. روزهای عید میلاد ائمه، روزهای عیدی گرفتن است، عیدیتان را از مولایتان بخواهید. برای پیروزی جنبش سبز، 14 صلوات نذر سلامتی امام زمان کنید و بفرستید (این یک مورد را قلباً ایمان دارم که سریع انجام می شود). و از همه مهمتر اگر دعای شما مثل من، بدون واسطه و بی تکلف است، قبل از آن صلوات بفرستید چرا که به فرموده پیغمبر(ص) خداوند مهربانتر از آن است که از دو دعا، تنها یکی را اجابت کند و صلوات بر پیغمبر و اهل بیت او، دعای همیشه اجابت شونده است.

التماس دعا.