۱۳۹۰/۰۲/۲۸

آقای خاتمی، برایت متأسفم!

برایت متأسفم که دم از سازش و عفو دوجانبه می‌زنی. مگر نمی‌بینی که ما هر روز در حال تظاهرات و مبارزه با حکومت هستیم؟ مگر نمی‌بینی که هر روز عده‌ای از ما کشته و دستگیر می‌شوند و ما هر روز عزممان راسختر می‌شود؟ مگر نمی‌بینی که اخبار مهندسی‌شده مربوط به شکنجه‌ی زندانیان سیاسی تأثیری بر شجاعت و دلاوری ما در مبارزه با ظلم ندارد و با شنیدن آنها خونمان به جوش می‌آید و به خیابان‌ها می‌ریزیم تا زندانیان را از بند برهانیم؟

مگر نمی‌بینی که جایگاه ظلم و ظالم هر روز سست‌تر می‌شود و حکومت خودکامه و ستمکار را، هر روز به سقوط نزدیک‌تر می‌کنیم؟ مگر نمی‌بینی که سربلندانه به جهانیان نگاه می‌کنیم و به اینکه ثابت کرده‌ایم که همان کوروشیان هستیم بر خود می‌بالیم؟

به حق که تو نواده‌ی همان جد بزرگوارت حضرت امام حسن(ع) هستی که دم از صلح و سازش با معاویه می‌زنی! آن حضرت البته لشگریان ضعیف‌النفس و بزدلی داشت که هرگز نمی‌توانست برای مبارزه با ظلم و ستم بر آنها تکیه کند. اما ما چه؟ ما لشگریان امام حسن هستیم یا هفتاد و دو یار امام حسین؟ مگر نمی‌بینی که نواده‌ی امام حسین(ع) از پشت آن دیوار آهنین فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر داده و ما در «لبیک» گفتن به وی سر از پا نمی‌شناسیم؟ آیا میان ما ۷۲ یار صدیق برای میرحسین یافت نمی‌شود تا بر علیه یزید قیام کنند و رهبر خویش را از بند برهانند؟ آیا نمی‌بینی که همواره گوش به فرمان «شورای هماهنگی» جنبش سبز هستیم که با ذکاوت میرحسین در واپسین روزهای آزادی‌اش به ما معرفی شد و اینگونه القا نمود که رهبری این شورا در حکم رهبری من است؟ آیا دیده‌ای که زبان به تمسخر این شورا بگشاییم و نادانسته یا دانسته به حرکت ملی خود ضربه وارد کنیم؟

چگونه جرأت می‌کنی که دم از سازش بزنی، در حالیکه خون نداها و سهراب‌ها بر زمین خشکیده است و ما صورت خود را با شرمساری از آنان می‌پوشانیم و به انتظار شنیدن جدیدترین اخبار شکنجه‌ها و اعدام‌ها می‌نشینیم؟

ما در خانه‌هایمان نشسته‌ایم، فریاد زندانیان و اعدامیان را می‌شنویم، صدای ناله‌ی مادران داغداری را که مدتی است با ناامیدی به کنج عزلت خزیده‌اند می‌شنویم، عزیزان دل و رهبرانمان را در منزلشان زندانی کرده‌اند و ما به شمردن روزهای گذشته از حبسشان اکتفا می‌کنیم، تصاویر شهدا را می‌بینیم، اخبار شکنجه‌ها را می‌شنویم، احکام اعدام را می‌خوانیم و ... هنوز در خانه‌هایمان نشسته‌ایم و بر تو که با داشتن یارانی چون ما، دم از صلح و سازش می‌زنی خرده می‌گیریم.

وای بر ما اگر میرحسین و شیخ‌مهدی و همسرانشان دیگر رنگ آسمان را نبینند... وای بر ما اگر رهبرانمان به ناچار تن به صلح و سازش بدهند...

وای بر ما اگر خامنه‌ای به مرگ طبیعی بمیرد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر