۱۳۸۸/۰۳/۳۱

آيت الله خامنه ای از خيابان های مشهد تا خلافت اسلامی تهران

نوشته: سعید علم الهدی - منبع: گویا نیوز
با سخنرانی امروز آيت الله خامنه ای در نماز جمعه تهران و تهديد مردم به کشتار و اشوب های خيابانی که توسط نيروهای جان بر کف ولايت صورت خواهد گرفت، صورت مساله کاملا روشن شده است. صورت مساله ای که تحليل گران تاکنون آن را در لفافه، کمی پيچيده و غامض وتنها برای فهميدن قشر خاصی مطرح می کردند. آنها با عبارت هايی چون حکومت سلطانی و حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی سعی در نشان دادن هدفی که برخی ها دارند، داشتند.
اين تحليل گران حتی تلاش می کردند بدون اشاره مستقيم، کسانی چون مصباح يزدی را در نوک حمله انتقادات خود به عنوان تئوريسين حکومت اسلامی نشان دهند. آنها در يکی دوسال اخير احمدی نژاد را هم سمبل حرکت به سمت يک حکومت استبدادی معرفی کرده و اين روزها او را ديکتاتور می نامند. با اين همه به نظر می رسد که هنوز درک درستی از انچه که اتفاق افتاده وجود ندارد و تحليل هايی به مردم ارائه می شود که ناشی از همان درک نادرست از وضعيتی است که امروز ما با آن مواجه هستيم.
ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی در آن واحد هم گرايش به استبداد، ديکتاتوری و حکومت فردی دارد و هم گرايش به جمهوريت. از همين رو هر زمان که نهادهای برآمده از رای مستقيم مردم، چون شوراها، مجلس و رياست جمهوری ضعيف بوده و در مقابل رهبری با آن همه اختيارات قانونی و فراقانونی، دست پائين را داشته اند، حرکت عمومی فضای سياسی ايران به سمت ايجاد حکومت استبدادی، ديکتاتوری،حکومت سلطانی و يا حکومت اسلامی بوده است. در مقابل هر گاه اين نهادها از مشروعيت بالايی بواسطه رای مردم برخوردار بوده و کسانی در آنها مستقر شده اند که دارای تفکر، انديشه و ريشه های اجتماعی قوی در مقايسه با موقعيت رهبری بوده اند، گرايش به سوی اجرای اصول قانون اساسی، افزايش آزادی های مدنی و در نهايت جمهوريت بوده است.
نمونه های هر دوی اين وضعيت را در ۲۰ سال اخير به خوبی می توان مشاهده کرد. دور اول رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و تقريبا دو دوره خاتمی مواردی است که با تشکيل نهادهای مدنی، گسترش بخش خصوصی، اجرای اصل شوراهای قانون اساسی که حاکميت حاضر به قبول آن نبود و افزايش آزادی های مدنی و مطبوعاتی، عملا گرايش به سمت جمهوريت نظام تقويت شد.
در مقابل دوره دوم هاشمی رفسنجانی، يکی دوسال آخر دوره دوم خاتمی و چهار سال اخيری که محمود احمدی نژاد رئيس جمهور بود، حرکت به سوی ايجاد حکومت استبدادی و گرايش های فردی و اقتدارگرايانه تقويت شد. اين گرايش در دولت احمدی نژاد و با استفاده از تمام امکانات مادی و معنوی کشور سرعت و شتاب بيشتری گرفت.

آيت الله خامنه ای از مشهد تا تهران
علی خامنه ای علاقه ويژه ای داشت که خود را به تندروهای اسلامی و روشنفکران اسلامی نزديک کند. هر زمان که از مشهد به تهران می آمد يکراست به خانه دکتر حبيب الله پيمان در شمال تهران و در خيابان ظفر می رفت. از حشر و نشر با آنها لذت می برد. دکتر شريعتی هم يکی ديگر از دلمشغولی های خامنه ای جوان بود.
او در مشهد ارتباط های خود را با انقلابيون و اسلامی ها گسترش داد. وقتی چريک های مجاهدين خلق از او می خواستند که او امام جماعت نماز آنها باشد،علی خامنه ای خود را لايق اين کار نمی دانست و می گفت : من بايد پشت سر شما نماز بخوانم.
سبک پوشش خود را به روحانيون انقلابی و روشنفکر آن سال ها تغيير داد. همانند بهشتی، موسی صدر و خاتمی لباس می پوشيد و به ادبيات علاقمند شد. او پس از انقلاب به عنوان نماينده واعظ طبسی برخی مواقع در جلسات شورای انقلاب شرکت می کرد. هاشمی رفسنجانی اگر چه او را از پيش از انقلاب می شناخت، اما در همين جلسات بود که او را مستعد تشخيص داد و برای هميشه او را به تهران آورد.
در زمانی که آيت الله خمينی در سال های ابتدايی انقلاب از ولايت فقيه صحبت می کرد، خامنه ای يکی از منتقدين آن بود. در يکی از نماز جمعه هايی که امامت آن را بر عهده داشت به نقد روش ولايت فقيه پرداخت که مورد خشم ايت الله خمينی قرار گرفت.
شنيده شد يکی از دلايل مخالفت امام خمينی با رهبری علی خامنه ای، روحيه اشرافی گری است که در او به شدت وجود دارد. روحيه که در تمام ۲۰ سال گذشته اطرافيانش را بابت آن، مورد حمله قرار داده است.

خامنه ای در رهبری
بررسی ها و برآوردهای گرايشی که خواهان حکومت فردی، موروثی و استبدادی است، اين بود که در انتخابات دهم رياست جمهوری با حداقل دست کاری ها در آرا، احمدی نژاد به عنوان رئيس جمهور برگزيده خواهد شد و در اين دوره چهار ساله، پروسه تبديل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی، سلطانی، استبدادی و موروثی را تکميل خواهند کرد. آنها هرگز تصور نمی کردند که مير حسين موسوی با اين اقبال عمومی مواجه شود. از همين رو تمام تلاش خود را معطوف به حذف خاتمی و جلوگيری از آمدن او و ماشين رای گيری اش کردند.
آيت الله خامنه ای طراح اين پروژه ۲۰ ساله است. او از همان روز ی که پس از فوت آيت الله خمينی به عنوان رهبر جديد جمهوری اسلامی سوگند خورد اين نقشه را در سر پروراند. تئوريسين آن تز را هم کشف کرد و او را مطهری دوم خواند. ايت الله مصباح يزدی. او در دوره رهبری امام خمينی به شدت در حاشيه قرار داشت و حتی رهبر انقلاب از اعضای دفترش خواسته بود که او را هرگز به حضورش نياورند.
آيت الله خامنه ای غير از تئوريسن حکومت موروثی اسلامی مد نظر خود، به ابزارهای ديگری چون قدرت سياسی، اقتصادی، نظامی و امنيتی هم نياز داشت. در حالی که هاشمی رفسنجانی تلاش داشت که نقش ماهاتير محمد مالزی را در ايرن بازی کند و خود را به عنوان پدر ايران نوين به همه معرفی کند، آيت الله خامنه ای ابزارهای ديگر مورد نياز خود را فراهم می کرد. نسل جديدی از روحانيون را به گرد خود جمع کرد. مصباح يزدی تئوريسين تز حکومت اسلامی را در جايگاهی قرار داد که همه درهای سياسی، اقتصادی، امنيتی و نظامی کشور برايش باز بود. تعدادی از روحانيون سنتی سالهای مبارزه و تبعيد را به حاشيه راند، برخی ها را گرفتار "چرب و شيرين دنيا " آنطور که خودش می گويد کرد و نزديکان به گرايش و تفکر ايت الله خمينی را از سد راه بر داشت.
حالا تنها کسی که در مقابلش قرار داشت هاشمی رفسنجانی بود. رفسنجانی پيش از انقلاب از موقعيت مالی بسيار خوبی برخوردار بود و در تمام سال های قبل و بعد از انقلاب موقعيت سياسی و اجتماعی خوبی، همطراز با موقعيت مالی اش برای خود ايجاد کرده بود. موقعيتی که ايت الله خامنه ای اشکارا خود را پست تر از آن می دانست و نمی توانست آن را تحمل کند.
در سپاه، بسيج و گروه هايی از دانشجويان، خط فکری تخريب هاشمی را کليد زد. افکار عمومی ناراضی از وضعيت اقتصادی و سياسی کشور نيز با اين موج همراه شدند. آنها دست هاشمی را در همه جا می ديدند. سياست خارجی، داخلی، فضای امنيتی و نظامی، ترورهای کور در داخل و خارج و درمعاملات کلان اقتصادی. از همين نقطه هم شروع به تخريب هاشمی کردند.
ماه ها قبل از شروع دوره دوم رياست جمهوری هاشمی، به نظر می رسيد همه چيز برای کنار گذاشتن رقيب قدرتمند فراهم است. احمد توکلی از انگليس فراخوانده شد تا با او در انتخابات رقابت کند. قرار بود احمد توکلی نقشی که احمدی نژاد اين روزها دارد، ايفا کند. تخريب همه جانبه هاشمی هم اغاز شد. اما پيروزی هاشمی همه برنامه ها را به تعويق انداخت.
اخلال در برنامه های اقتصادی هاشمی، با شروع برنامه پنج ساله دوم آغاز شد و مديران اقتصادی و سياسی اطراف او را به بهانه های مختلف به حاشيه راندند و نيروهای وابسته به رهبری جای آنها را گرفتند.
هاشمی که با همراهی علی خامنه ای بخش بزرگی از ياران انقلاب را از خود رنجيده بود، شروع به بازسازی وجهه خود در ميان آنها کرد و نتيجه کار، تلاش و حمايتش از آنها به پيروزی خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ منجر شد. پيروزی بزرگی که تمام برنامه ها و اهداف رهبر انقلاب را برای ۸ سال به تعويق انداخت.
حالا غير از هاشمی دشمن ديگری هم ظهور کرده بود که برخلاف هاشمی به صورت علنی با برداشت های نادرست از اسلام و حکومت اسلامی مخالفت می کرد و رفته رفته خطرش از هاشمی هم بزرگتر می شد.
با اقدامات امنيتی و نظامی گسترده ای جريان دوم خرداد ظاهرا خاموش شد و هاشمی رفسنجانی هم که به شدت مورد انتقاد اصلاح طلبان بود، به گفته يکی از نزديکانش همانند زير دريايی به زير آب رفته بود. همه چيز برای کليد خوردن حکومت موروثی اسلامی آيت الله علی خامنه ای فراهم شده بود.
تجربه ۱۶ سال کار کردن با هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی به او نشان داده بود که برای پيشبرد برنامه خود به افرادی بدون شناسنامه، فاقد اعتبار و تا حد ممکن فاسد از نظر اخلاقی و مالی نياز دارد. کسانی که هرگز نتوانند برای او و هدفش مانعی هر چند کوچک باشند و برای کنار زدن شان حتی نيازی به لگد کردن آنها داشته باشد. اين فرد را از سال ها پيش پرورش داده بود. به کمک شورای شهر دوم شهردار تهران شده بود و اينک لازم بود تا گام آخر برای خلافت اسلامی را با محمود احمدی نژاد بر دارد.
نگاهی به نزديکترين ياران و افراد آيت الله خامنه ای نشان می دهد که او در تمام اين سال ها فاسدترين نيروهای موجود در جمهوری اسلامی را در اطراف خود گرد آورده است. نيروهايی که برای برخورداری مالی و موقعيت سياسی و اجتماعی اجاره ای خود، تن به هر کاری می دهند و در زير چتر ولايت مطلقه فقيه حتی راه را بر ديگرانی چون خود فاسد، بسته اند.
احمدی نژاد بهترين فرصت را در اختيار رهبری انقلاب قرار داد که بی محابا به هاشمی و تفکر او، خاتمی و يار تش و نهادهای مدنی و اجتماعی شکل گرفته در سال های اصلاحات حمله کند. کاری که عواقبش بر عهده احمدی نژاد می بود و اگر لازم می شد او را قربانی می کرد. حمله به دانشجويان، زنان، روزنامه نگاران و وکلا، تنها بخش کوچکی از کاری بود که احمدی نژاد بايد انجام می داد. هاشمی و خاتمی در اولويت نخست قرار داشتند.
مادامی که احمدی نژاد در اين محدوده به کار خود ادامه می داد هر کاری که او و يارانش انجام می دادند مورد تائيد و حمايت ايت الله خامنه ای بود. خلاف های گسترده مالی اش در شهرداری و استانداری اردبيل ناديده گرفته شد و به او اجازه دادند که آنها را در دولت هم ادامه دهد. احمدی نژاد کاتاليزور تبديل جمهوری اسلامی به حکومت موروثی اسلامی است و بايد از همه نظر پشتيبانی می شد.
حالا در دور دوم رياست جمهوری احمدی نژاد اين پروژه با يک مانع بزرگ روبرو شده است. مير حسين موسوی و شيخ مهدی کروبی. هاشمی هم پس از بازسازی خود در ميان افکار عمومی و سياسيون، همانند زير دريايی به سطح آمده است و همچنان يک خطر بزرگ و تهديد کننده است. خامنه ای دوباره احمدی نژاد را با تمام قوا برای تخريب هاشمی، روانه ميدان مناظره های تلويزيونی کرد. و حالا بازی مرگ و زندگی برای همه طرف های درگير آغاز شده است. بازی ايی که سال ها در خفا ادامه داشت.
وقت تنگ است. بيماری و کهولت سن ديگر به آيت الله خامنه ای اجازه نمی دهد ريسک کند و چهار سال ديگر را با اما و اگرهای بسيار سپری کند. ضمن اين که ديگر پروژه او به اندازه کافی نخ نما شده و ديگر نمی تواند آن را مخفی کند. به همين دليل تمام قد وارد صحنه شده و تمام اعتبار و حثيت خود را در دفاع از احمدی نژاد نشان داده است. ظاهر احمدی نژاد است و باطن حکومتی که بايد برای فرزند ارشدش، مجتبی که در عين حال داماد حداد عادل هم هست، به ارث بگذارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر